سلام بچه ها ببخشيد که توی پارت قبلی غلط زیاد داشتم آخه ناخن کاشتم برای همین نوشتن و کار کردن با هاش خیلی سخته ولی سیع میکنم اینبار بهتر بنویسم.
از زبان امین = چند دقیقه بود که نشسته بودم روی صندلی توی فرودگاه که مهتاب اومد نمیدونم چرا وقتی دیدمش دلم بیشتر دلتنگ شد و بیقرارتر از قبل. دل تو دلم نبود نمیدونم چرا اینجوری شدم یه حس خیلی عجیبی دارم که تاحالا نداشتم. اومد جلو تا من رو دید انگاری هول شد خیلی بامزه شده بود نمیدونست چی بگه فقط نگام میکرد منم نگاش میکردم تا اینکه به خودم اومدم و گفتم پسر خودت رو جمع کن اون خواهر دوستت.
گفتم : سلام مهتاب خانم خوبید، ببخشید مزاحمتون شدم!؟ مهتاب : ها... نه.. نه.. مراحمیت مزاحم چیه، ممنون شما خوبید؟ سفر خوب بود؟ امین : مچکرم بله خوب بود. مهتاب : بفرمایید این دسته گل برای شماست هم بعنوان ازر خواهی پشت تلفن و هم اینکه خوش آمدگویی. دست گل رو بهم داد. امین : ممنون، مگه بار اوله که میام تهران؟! مهتاب : نه خوب ولی بار اوله که من میام دنبالتون و اینکه زشت بود دست خالی بیام استقبالتون. خندم گرفت. امین : بریم؟ مهتاب : آره آره ببخشید باز. امین: اینبار برای چی؟ مهتاب :برای اینکه اینقدر سر پا نگهتون داشتم.... آمین :ههههه اشکال نداره بیایید بریم. راه افتادیم سمت خروجی فرودگاه و مهتاب سویچ ماشینش رو بهم داد و رفتیم نشستیم داخل ماشین.
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
2 لایک
نظرات بازدیدکنندگان (1)